- هکرها و متخصصین امنیت چگونه فرار می کنند؟ از منظر سینما :init-1 - ۱۰ شهریور ۱۴۰۱
- هر اصطلاح سئو در ۳۰ ثانیه؛ آموزش تخصصی واژه نامه سئو (Seo Terminology) و اصطلاحات بهینه سازی موتور های جستجو (لغتنامه سئو) - ۹ شهریور ۱۴۰۱
- چیستی نظم و بی نظمی؛ بررسی از دیدگاه مدیریتی، علوم شناختی و سیستمی (آشوب) - ۵ خرداد ۱۴۰۱
همین امروز که دارم این پست رو میذارم واژه کارآفرینی کل دنیای مجازی و واقعی رو پر کرده؛ ولی واقعا “Entrepreneurship” به چه معناست که هر کس از هرجایی میرسه و کاری انجام داده به خودش لقب کارآفرین میده؟!
از آموزههای دانشگاهی و آکادمیک گرفته تا پکیجها و محصولات آموزشی که توسط افرادی که بهظاهر مطرح و موفقن… همه و همه به اسم کارآفرینی فروخته میشه. بیشتر افراد مطرحی که پای آموزشها و دورههاشون نشستیم و خیلی از دوستان و همکاران، اکثرا کارآفرینی رو معادل با اشتغالزایی می دونن؛ اما آیا واقعاً این واژه هم معنی با اشتغالزاییه؟ اگر اینطوره چرا اصن واژه جداگانه برای این فرآیند به وجود آمده؟
یک پرانتز باز کنم، قبل از هرچیز باید با یک واژه آشنا شیم : “ارزش” (Value). راحت بگم، هر چیزی که برای شما ارزشمنده و شما حاضرین براش هزینه بدید. یکم کتابیتر بخوام صحبت کنم میشه:
ارزش: باوری است که حاضرید برای محقق شدن آن، هزینه کنید، سختی بکشید و گاهی از خود، لذتها و داراییهایتان بگذرید.
دیکشنری لانگمن در دومین خط تعریف از واژه ارزش، همچین چیزی نوشته:
Value : used to say that something is worth what you pay for it
- مثلاً شما برای سرعت بالای انجام یک فعالیت حاضرید هزینه کنید.
- شما برای امنیت روزانه خودتون و اطلاعاتی که دارید حاضرید هزینه کنید.
- برای یک غذای سالم حاضرید هزینه کنید.
- برای داشتن یک احساس بهتر مایلید هزینه کنید.
در مثالهای بالا به ترتیب ، سرعت،امنیت، سلامتی و احساس خوب ، ارزش به شمار میرن.
خب برگردیم به بحث اصلی، شاید خیلی ها ندونن که لغب “پدرعلم کارآفرینی” منسوب به چه فردیه، پس همینجا شما رو با این فرد که به اتفاق جمیع اساتید چه در داخل و چه در خارج، لایق این لغب شناخته شده، معرفی کنم؛ جناب آقای ژوزف شومپیتر:
ایشون به عنوان سردمدار این علم، برای کارآفرینی یک تعریف خیلی جالب و جامع رو با عنوان نظریه تخریب خلاق یا “Creative destruction” ارائه کرده و تقریبا در یک پاراگراف تونسته معنای کلمه کارآفرین و فرآیند کارآفرینانه رو تعریف کنه. جناب آقای شومپیتر اینچنین تعریفی ازین مبحث داره:
کارآفرین کسی است که ارزش جدیدی را به بازار وارد میکنه که باعث میشه ارزش های قدیمی از بازار بیرون برن.
اگر در مورد تخریب خلاق اطلاعات بیشتری می خواین مقاله زبان اصلی Creative Destruction in Economics: Nietzsche, Sombart, Schumpeter که در نشریه علمی اشپرینگرچاپ شده میتونه انتخاب خوبی باشه (حداقل روشمند وعلمی توضیح داده… وعده یه شبه ملیونر شدن توش دیده نمیشه). طبق این تعریف خیلیها معتقدن معنای کارآفرینی شدن به “ارزشزایی” و ایجاد یک ارزش جدید نزدیکتره؛ حالا اگر این فرآیند فقط به صورت محض یک ارزش ایجاد کنه که عام المنفعه باشه اصطلاحا بهش میگن “کارآفرینی اجتماعی” و اگر باعث سود اقتصادی و پولی بشه بهش میگن “کارآفرینی اقتصادی” که در واقع منظور از عبارت “کارآفرینی” و دستاوردهایی که به همراه داره همین فعالیت کارآفرینانه اقتصادیه؛ قسمت اجتماعیِ فرآیند در کشور ما هنوز جایگاه خاص خودش رو پیدا نکرده .
چرا الان راه اندازی یک پیتزافروشی ساده و استخدام چند نفر پرسنل ما رو کارآفرین نمیکنه؟
چون با اینکه در این فرایند اشتغالزایی انجام شده و شاید یه سری ارزشهایی هم خلق شده باشه اما خلاقیت و نوآوری جدیدی اتفاق نیوفتاده و ایده جدیدی در درون خودش نداره. شاید بشه گفت راه انداختن اولین پیتزا فروشیای که در دنیا ایجاد شده به دلیل این که غذا رو خیلی سریع اماده میکرده و توی ذخیره زمان کمک زیادی داشته و طعم خوشمزه و جدیدی به وجود آورده،به عنوان روندی کارآفرینانه درنظر گرفته میشده اما به مرور زمان این ارزشها تکراری شدن و دیگه “جدید” به شمار نمیرن.
حالا برای جا افتادن بیشتر در ذهن، به عنوان یک مثال بارز و خوب از جدید بودن (در حال حاضر)، مساله ای که امروز به گوش خیلی از ما آشناست، تاکسیهای اینترنتی هستن. ایده تاکسی اینترنتی تونسته با دسترسی سریع به نزدیکترین وسیله نقلیه، جزئیات راننده و پلاک ماشین، سرعت و امنیت جابجایی ما را بالا ببره… که خود به خود باعث شده که آژانس ها و تاکسی تلفنی ها رو آروم آروم از بازار بیرون کنه.
نکته حائز اهمیت در این بحث، جایگاهیه که در اقتصاد داره؛ همون طور که در مقاله بازاریابی چیست؟ به این نکته اشاره شد که “بازاریابی در شرایط اقتصادی متزلزل خودش رو بیشتر نمایان می کنه”، در اینجا هم باید به این نکته اشاره بشه که زمانی که اقتصادِ دولتی به مشکل می خوره سیاست ها به سمتی میره که افراد جامعه به لحاظ درامدی تا جایی که میشه مستقل و آزاد بشن و حدالامکان حقوق بگیر دولت نباشن؛ خب این یعنی اینکه هرکسی بره واسه خودش درآمد ایجاد کنه…
به ظاهر توچشمترین و برجستهترین سازوکار برای ایجاد چنین جریان اقتصادیای از طریق کارآفرینان محترم اتفاق میوفته. به ظاهر اینجاست که میگن: “کارآفرین موتور محرک اقتصاد کشور است” و در روند شکل گیری و ادامه اون میشه انتظار تغییراتی مثل گزینههای زیر رو داشت:
- ایجاد سرمایه
- افزایش درآمد سرانه
- ایجاد شغل
- توسعه متوازن منطقهای
- بهبود استانداردهای زندگی
- استقلال اقتصادی
- ایجاد سرریز علم
- ساماندهی منابع مولد جامعه
- به روز رسانی قوانین
- خلق ایدههای نوین موثر در تولید
- و…
همینطور که میبینید ایجاد شغل و اشتغالزایی میتونه فقط یکی از دستاوردهای فرآیندهای کارآفرینانه باشه پس به کار بردن این دو به جای هم صحیح نیست.
چطور خودمون شروع کنیم؟ (فقط به عنوان پیشنهاد)
برای تقویت روحیتون از من به یاد داشته باشین: اگر تونستید یک ارزش جدید رو به سامانههایی که خودتون درون استقرار دارید تزریق کنید (خونه، محل کار، محل رفت و آمدتون و…)، مطمئناً شما هم یک کارآفرین هستید، اما اگر ارزشی که تزریق کردید مورد نیازافراد زیادی نباشه، ممکنه شما رو در برنامههای تلویزیونی معرفی نکنن.
راه زیاده… ولی شخصا همیشه اولویت رو به “تخصص عملی” داشتن میدم تا در ادامه اون تخصص، لحظات خاص و مساعدی که پیش میاد رو بشه راحتتر دید، موقعیتهایی که باعث پیشرفت و دستاورد در اون زمینه خاص میشن؛ موقعیتهایی که بهش میگیم فرصت (Opportunity). فکر نکنم بشه که همه چیز رو فرموله کرد اما برای شروع شاید فرمول سادهای که یکی از استاتیدم در این زمینه به من یاد داد به درد شما هم بخوره، گرچه این فرمول خیلی کلیشهای به نظر میرسه اما باز هم برای شروع نقطه بدی نیست؛ قبلش یه پیشنیاز داریم:
یکی دیگه از تعاریف معروف این حوزه مربوط میشه به آقای هاوارد استیونسن ( استاد بازنشسته بنیاد ساروفیم-راک بیکر در دانشگاه هاروارد، مجله فوربس در مقاله ای تو سال ۲۰۱۱ بهش لقب “شیر کارآفرینی” مدرسه بازرگانی هاروارد رو داده) که اینطوری بیان میشه:
کارآفرینی تعقیب فرصتهاست. فرصتهایی که فراتر از منابعی هستند که امروز در دسترس داریم.
پس فرصت یکی ازون چیزاییه که تو این زمینه دنبالیشیم… حالا فرمول استاد من:
نیاز + ایده = فرصت
بنابر آموزشهایی که در چند جلسه اول بازاریابی اصولی داده میشه، نیاز، ناشی از حس کمبوده؛ همچنین طبق روند ابتداییه آموزش مباحث کارآفرین شدن، ایده از خلاقیت و نوآوری سرچشمه میگیره و استفاده از فرصت درچنین فضایی میتونه نتیجه ای مثل کارآفرینی رو در پی داشته باشه… پس در نتیجه داریم:
احساس کمبود + خلاقیت + نوآوری = فرصت
به نظرم این همون جاییِ که همه میتونن یه نقطه برای شروع داشته باشن. کافیه یک کمبود پیدا کنین (درحقیقت کمبود های بسیار زیادی هست، کافیه چشماتون رو باز کنین)؛ ببینین چه چیزی همیشه ایجاد مشکل و سختی می کنه یا همین الان جای چه چیزی خالیه و بعد، راهحلهای عملی و بهینهای که ذهن شما میسازه و استفاده از فرصتهایی که از اون کمبود و عملی کردن اون ایده ها به دست میارین میتونه شما رو به دنیای زیبای کارآفرینان وارد کنه (البته به این آسونی که خونده میشه نیست… اما کار نشد نداره).
پیشنهاد می کنم در حال حاضر که با معنای اصیل و علمی کارآفرینی کم وبیش آشنا شدین برگردین و تبلیغات افرادی که ادعای کارآفرین شدن در یک شبانه روز با خرید یک پکیج یا خوندن یک کتاب رو دارن دوباره با دقت بیشتری نگاه کنین. سعی میشه که در ادامه مراجع کاربردی، به روز و مهمتر از همه اونایی که در این زمینه امتحان خودشون رو پس دادن بهتون معرفی کنم.
لطفا تا اون زمان در هر کاری که در حال انجامش هستید حرفهای بشید و دنیای اطرافتون رو با دقت بیشتری کندوکاو کنید.